در گذر زمان

رونی از زندگیش مینویسد

در گذر زمان

رونی از زندگیش مینویسد

رونی سر شلوغ میشود

ما بالاخره زمین خریدیم و پرونده 5 ماه جستجو به سر اومد اما پرونده گنده تر ساخت خونه باز شده. امیدوارم همه چی خوب پیش بره.هنوز سند نزدیم و یه کووووه کار اداری همین اول  جلومون سبز شده.ولی خب من هیجان هم دارم یه کم.فقط میترسم خونمون به اندازه کافی خوشگل و دلبر نشه

ادم استرس میگیره دیگه یه زمین خوش سایز و با نور و بر کافی بهت میدن.بعدا اگه اونی نشه که باید بشه ادم افسوس میخوره دیگه.

قراره دو طبقه بسازیم و مامان ساسا هم بیاد پیشمون البته این بین خودمونه ولی من هنوز باورم نمیشه به این درجه از عرفان رسیدم!!!!!

فقط حیف که باید یکی دو سال دیگه حداقل صبر کنیم.این مدت همش تو ذهنم بود برم خونه جدید وسایل نو بخرم خونمو خوشگل کنم.همش میگفتم تولد سه سالگی فسقل دیگه جامون بازه اما خب ...

ساسا که میگفت بیا اینجا رو بفروشیم بریم یه جا  رهن کنیم  یه خونه بزرگ و خوشگل تا خونه خوئمون حاضر شه ولی من عمرا زیر بار برم.تازه همونجور که پیش بینی میکردم همین که افتادیم تو کارای اداری دیگه اصلا وفت سر خاروندن نداره چه برسه به جا به جایی خونه!!!

.....

پسرک شیرین زبونم هم روز به روز بانمک تر میشه حرفاش.فقط میخوام قورتش بدم.

عزیز دل منه.

.....

راستی گویا دارم جاری میشم.به ساسا گفتم اولین بار من در مراسم عروسی همچین مقامی دارم.اخه تا حالا همیشه سباهی لشگر بودم

دیدین که تو عروسیا هی همه میپرسن جاری کدومه؟ خواهر شوهر کیه؟.خواهعر عروس کدومشونه؟

ولی راستش حس خاصی ندارم.بعد هم چون هم سن نیستیم و اونا تهرانن فکر نکنم اصلا خیلی روابطمون نزدیک بشه در اینده.منم همین جوری بیشتر میپسندم البته.

......

دیگه هم نمیدونم چی بنویسم اصلا انگار وبلاگ نوشتن یادم رفته!!!!