در گذر زمان

رونی از زندگیش مینویسد

در گذر زمان

رونی از زندگیش مینویسد

رونی و خرداد پر از حادثه

اردیبهشت زیبا به پایان رسید.نسبتا از خودمون راضی بودم.با اینکه سفر طولانی نرفتیم ولی سفرهای کوچیک زیاد رفتیم و البته با کنار رودخونه  رفتن هم خودمونو خفه کردیم!پس فردا دیگه سد رو میبندن

....

پسرکم کلاسای ترم سه رو شروع کرده و این دوره جدا شدن از مادر رو تمرین کردن که خداروشکر همون طور که پیش بینی میکردم هیچ مشکلی نداشت و کلا بچه مستقلیه.از پوشک هم به راحتی گرفته شد طوری که انتظارش رو نداشتم اینقد راحت باشه.خیلی راضیم که دیر شروع کردم و سر و ته قضیه سه روزه سر اومد بدون حتی یک بار نیاز به آبکشی و....

شب تا صبح هم کاملا خشکه.

....

الان که من در حال نوشتنم آخرین سقف خونه بتن ریزی شد و دیگه میریم سراغ چیدن دیوارها.

....

پسرمون دیگه بزرگ شده.دیگه وقتی بچه ها سه ساله میشن به نظر من کاملا از اون دوران نی نی بودن و با مزگیاش فاصله میگیرن البته حرف زدنشو خیلی دوست دارم . مرداد که بشه سه ساله که با ماست عزیز دلم.

.....

حس میکنم زیادی معتاد دنیای مجازی شدم.کلا زندگیم شده اینستا و تلگرام و ویکی پدیا! و این خیلی بده

.....

دوم خرداد که گذشت من به یاد دوم خرداد 76 بودم.تمام لحظه هاش جلو چشمام بود.اول راهنمایی بودم فرداش امتحانای پایان ترم داشتیم.

20 سال گذشته.من باور نمیکنم.گاهی وقتی یاد خاطران بچگیمون می افتیم و با ساسا مرورشون میکنیم.مامانم میاد جلو چشمام که از بچگیش برامون میگفت.از بازیاشون از حیاطای پر دار و درخت 1000 متری. اون موقع به نظرم میومد دنیای بچگی مامان خیلی دوره خیلی قدیمی.عین فیلمای تاریخی! حالا  یعنی خاطرات منم برای بچه ام همون حس رو داره؟

چه میگذره دنیا.چه پر تلاشه زمان.نمی ایسته حتی برای یک لحظه.