در گذر زمان

رونی از زندگیش مینویسد

در گذر زمان

رونی از زندگیش مینویسد

رونی برمیگردد!

تقریبا مطمینم هیچ کس اینجا رو نمیخونه.اینقدر که خودم فراموشش کردم و اینقدر که وبلاگ نویسی بین دنیای پر زرق و برق اینستا گرام و تلگرام گم شده.

و چه خوبه وبلاگ نوشتن.اینجا از واقعیت ها میگیم.ازهر دو روی سکه.اینجا فقط ازلحظه های قشنگ و شیک و لوکس و روشنفکرانه مون عکس نمیزاریم.اینجا خود  خودمونیم.

آخرین نوشته ام خرداد ماه بوده و حالا بهمن شروع شده.

ماه رمضون گذشت و بعدش تولد پسرکم.یه دوره کلاس های هوش هیجانی رفت و بعد از اونم پاییز شروع شد و تردید من بین مهد رتن و نرفتن به نرفتن رسید در نهایت.

خودم دارم دوره های میناکاری رو میگذرونم و خیلی علاقمندم.الان ترم 5 هستم.آها شاخ غول رو شکستم و بالاخره شنا ثبت نام کردم ولی فقط یه دوره.خیلی با بچه دست و بالم بسته است.تایم هام محدوده و گاهی محبورم با خودم ببرمش کلاس و اینو دوست ندارم( البته واضح و مبرهنه کلاس شنا نبردمش)

بعد از چهاااار سال بالاخره پروانه نظام مهندسیم رو گرفتم.البته فقط نظارت.تازه هنوز روند اداریش مونده. یه دوره هم کلاس های نظارت و اجرا  رفتم که خیلی خوب بود به خصوص  که ما الان درگیر ساخت و سازیم.

من و ساسا شدیدا وسواس شدیم.اصلا سر بحث انتخاب متریال در آستانه دیوانگی بودیم.به خصوص ساسا که انگار همه ایده های دنیا رو میخواد تو یه دونه خونه پیاده کنه

حالا مثلا ما هم طراح داخلی و طراح نما جدا گانه داریم هم یکی از پیمانکارهامون مهندس هست. تازه اینا به جز طراح و ناظر اصلی ساختمون هستن. جدای از اینا خودمون مدام در حال نظر دادنیم.خدا رحم کنه!!!!

...

این چند روزه خودم خیلی بی حوصله بودم.ماجرای آتش نشان ها هم مزید بر علت شد.اصلا این سه روزه همش زل زده بودم به تی وی.چه قدرررر دلم میخواست یه نفر زنده بیرون بیاد ولی میدونم خیال خامی بیش نیست.

امسال اولین سالیه که هیچچچ سفری نرفتیم تا حالا.البته چند بار رفتیم شهر من.فقط همین.تو فکر یه کیش کوتاه بودیم یا تایلند.ولی فرصت نمیشه.کاش شبانه روز کش میومد.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.